بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

باران کوچولوی خونه ی ما

توپ بازی....

بارانم امشب وقتی بابایی از سر کار اومد خونه شما شروع کردی با جعبه دستمال کاغذی بازی کردن و بابایی هم اومد با شما بازی کردن و شوت کردن جعبه بعد من رفتم براتون توپت رو اوردم انقدر ذوق کردی و دنبال توپت میرفتی و قهقهه میزدی که نگو البته فسقلی همش چهاردست و پا میدوییدی دنبال توپ وقتی هم نوبت تو میشد همونجوری میخواستی با پات شوت کنی ....کلی این بازی سه نفره مزه داد ....عزیزکم این بازی یکی از شیرین ترین کارهایی بود که کردیم... دوستون دارم
29 فروردين 1392

سال 92

سلام عشق مامان ....دختر قشنگم امسال دومین عیدت رو پشت سر گذاشتی... هفته اول عید به عید دیدنی گذشت و هفته دوم رفتیم شمال ...کلیییییییییی دختر خانومی بودی و مثل همیشه اصلا اذیت نکردی نازنینم ...تو راه اکثرش رو خواب بودی و وقتی هم که بیدار میشدی میگفتیم کجا میریم باران؟ میگفتی دَیــــــــــــــا.... عشقم تو این مسافرت یاد گرفتی از پله ها خودت چهار دست و پا و بی وقفه بالا بری...اشتهات هم باز شده خدا رو شکر عزیزم.......از قدم زدن کنار ساحل هم کلی لذت میبردی جیگرم و همشم میخواستی که به موجها پات رو بزنی ... خیلی این مسافرت بهمون خوش گذشت....از وقتی هم که اومدیم خودت میتونی راه بری ولی عزیزدلم هنوز مطمئن نیستی برای همینم بعد از چند تا قدم دوباره چه...
28 فروردين 1392
1